بنمایه های زرتشتی در سخن بزرگان پارسی
راستی و درستی را چون سپر بر دست گیر و سپاس خود را چون گرز بر کف و
بخشش را چون تبر و میانه روی را چون نیزه، آنگاه بکوش تا بر اهریمن زشت
چیره گردی. (1)
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد ....... که استخوان خورد و جانور
نیازارد (سعدی)
تو بیدار باش و جهاندار باش ....... خردمند و راد و بی آزار باش
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهر که از گفتار راستین برخوردار است، بر بالای برج ایستاده و پاسبان
مردم است. (2)
دادگر اندر دو جهان پادشاست ....... ور نه هم آنجا و هم اینجا گداست
(سعدی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نانی بخور که از راه نیک و با کار و کوشش بدست آورده ای. پاره ای از
آنرا بکناری نه تا به نیازمندان دهی که این بهترین کردار نیک است. (3)
به آسایش و نیکنامی گرای .......... گریزان شو از مرد ناپاک رای
به چیز کسان دست یازد همی .... که بهره ز دانش ندارد بسی (فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از این سه نیکوترین چیز هرگز دوری مجوی: اندیشه و گفتار و کردار نیک. و
از این سه دوری گزین: اندیشه و گفتار و کردار زشت. (4)
بکوشید و خوبی بکار آورید ............ چو دیدید سرما، بهار آورید
سر بیگناهان نباید برید .......... ز خون ریختن دست باید کشید
نه مردی بود خیره آشوفتن ................. بزیر اندر آورده را کوفتن
نیاید جهان آفرین را پسند ........... که جویند بر بی گناهان گزند
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ما می ستاییم و درود می فرستیم به سخنان راست که همواره خوب و پیروزمند
بوده و سراسر نیروی بد و دروغ در هم می شکند. (5)
نخواهی که باشد دلت دردمند ............ دل دردمندان برآور ز بند
ره نیک مردان آزاده گیر ............ چه استاده ای دست افتاده گیر
(سعدی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
داد و دهش را از نیازمندان و گذشت را از درماندگان دریغ مدار. (6)
فریدون فرخ فرشته نبود ............... ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
بداد و دهش یافت آن نیکویی ....... تو داد و دهش کن فریدون تویی
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اهورامزدا می گوید: منم آنکه اندیشه و گفتار و کردارم نیک است و هر کس
از این سه برخوردار است، او را دوست خود می داریم. (7)
بیا تا جهان را به بد نسپریم ...... بکوشش همه دست نیکی بریم
نماند همی نیک و بد پایدار ............. همان به که نیکی بود پایدار
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من روشنایی و پندار والا و مردمی و ره راستی و درستی و شادی و سروری را
برای شما آفریدم. (8)
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی ....... و گر نه هر که تو بینی ستمگری
داند (حافظ)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دانا باید با دانش خود، نادان را آگاه سازد. نشاید که نابخرد گمراه
بماند. (9)
عجب ناید از سیرت بخردان ........ که نیکی کنند از کرم با بدان (سعدی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هماره در انجام کار نیک و دستگیری بینوایان و بیچارگان استوار باش.
(10)
همان کس که پوزش کند بر گناه ...... تو بپذیر و کین گذشته مخواه
همـه داد ده باش و پـــرودگـار ........... خنک مـــرد بخشنده
بردبـــار (فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای اهورای توانا، این کامیابی را به من ارزانی دار تا بتوانم برای
آسایش آفریدگان بکوشم. (11)
سراینده باش و فزاینده باش ....... شب و روز با آرامش و خنده باش
بداد و دهش گیتی آباد دار .................. دل زیردستان خود شاد دار
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بزرگ ترین و پاکیزه ترین روش زندگی در راست کرداری و راست گفتاری و
راست پنداری است. (12)
گر راست سخن گویی و در بند بمانی ......... به ز آنکه دروغت دهد از بند
رهایی (فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست و پا و هوس و خرد خود را به یاری دیگران آر و از کار بیجا و ناپسند
دوری ورز. (13)
که با زیردستان مدارا کنیم .......... ز خاک سیه مشک سارا کنیم
همه دست پاکی و نیکی بریم ......... جهان را به کردار بد نسپریم
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من شادی را برای شما آفریدم. راست گفتار و برپا دارنده ی نیکی باشید.
(14)
کسی کو جوان است شادی کنید ......... دل زیردستان خود مشکنید
دل زیــردستـــان ما شــــاد بــاد ............ سر سرکشان از غم آزاد
باد (فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر کس بر اندیشه اش استوار است، پس باید اندیشه را بسوی نیکی و درستی و
نیکبختی گرایش دهد تا بر بدی و زشتی چیره شود و زندگانی از تباهی و
پستی رهایی یابد. (15)
خنک و جهان مرد برترمنش ..... که پاکی و شرم است پیرامنش
بمانــد بـدو رادی و راستــی .......... نکوهــد در کـژی و کاستــی
(فردوسی توسی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ما آرامش و تندرستی و شادکامی را می ستاییم که جنگ و ستیز را در هم
شکند. (16)
ای زبردست زیردست آزار .......... گرم تا کی بماند این بازار
به چکار آیدت جهانداری ............. مردنت به که مردم آزاری (سعدی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مردان و زنان همیشه برابرند و از ارزش های یکسان برخوردار می باشند و
در همه چیز هم ترازند. (17)
همــه آزادگــی ز زن خیــزد .......... مـهر و شادی و شور می ریـزد
یاور و یار و همدم مرد است ......... همدل و همنوا و همدرد است (حافظ)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فرمانروای نیک آن است که با دادگری رفتار نماید. (18)
به کام تو گر داد چرخ بلند ............. مبادا ز تو کس بگیتی نژند
(فردوسی توسی)
اگر بد شنیدن نیامد خوشم ......... ز کردار بد دامن اندر کشم (سعدی)