خدای عشق

عاشقانه

خدای عشق

عاشقانه





     

 


اگه تنها و غریبی

اگه دلتنگی و خسته

دل دریاییتو حتی

اگه موج غم شکسته

غم و جا بذار تو ساحل

دلتو بزن به دریا

می شه دنیا مثه زنون

واسه آدمای تنها

نگاه کن یه مرد تنها

روی ماسه های ساحل

با سر انگشتای خسته ش

می کشه عکس دو تا دل

نگاه کن یه مرد تنها

روی ماسه های ساحل

با سر انگشتای خسته ش

می کشه عکس دو تا دل


زیر هر دل می نویسه

یکی لیلی یکی مجنون

خدا می دونه که چشماش

چشمه ی اشک و دلش خون

قایق و تورت رو بردار دوباره مرد بلم رون

عاشق موجه و دریا اون دو تا چشمای گریون

می دونم قلب شکستت واسه اون که رفته تنگه

واسه آدمای عاشق همیشه دنیا قشنگه

نزارین آبی دریا بشه رنگ نا امیدی

شاید اون که رفته برگشت آخه فردا رو چه دیدی

نگاه کن یه مرد تنها

روی ماسه های ساحل

با سر انگشتای خسته ش

می کشه عکس دو تا دل

نگاه کن یه مرد تنها

روی ماسه های ساحل

با سر انگشتای خسته ش

می کشه عکس دو تا دل

زیر هر دل می نویسه

یکی لیلی یکی مجنون

خدا می دونه که چشماش

چشمه ی اشک و دلش خون

قایق و تورت رو بردار دوباره مرد بلم رون

عاشق موجه و دریا اون دو تا چشمای گریون

می دونم قلب شکستت واسه اون که رفته تنگه

واسه آدمای عاشق همیشه دنیا قشنگه

نزاریم آبی دریا بشه رنگ نا امیدی

شاید اون که رفته برگشت آخه فردا رو چه دیدی



           

 

 


با من اکنون چه نشستنها،خاموشیها

با تو اکنون چه فراموشی ها

چه کسی می خواهد من و تو ما

نشویم، خانه اش ویران باد

من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما

نشوی خویشتنی

از کجا که من وتو، شور یکپارچگی را

در شهر باز برپا نکنیم

از کجا که من وتو، مشت رسوایان

راباز نکنیم

من اگر برخیزم تو، اگر برخیزی،همه

برمی خیزند

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه

کسی برخیزد

چه کسی با دشمن بستیزد

چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن

درآویزد

من این غزل رو خیلی دوست دارم به همین خاطر به شما تقدیمش میکنم: 

 

 یک شاخه رز، یک شعر ،یک لیوان چایی

آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی!

 

از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم

حالا شدم یک مرد مالیخولیایی!

 

بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد

رنگ روپوش بچه های ابتدایی!!

 

یک روز من را می کشی با چشمهایت

دنیا پر است از این رمان های جنایی

 

ای کاش می شد آخرش مال تو بودم

مثل تمام فیلمهای سینمایی!!

 

امسال هم تجدید چشمان تو هستم

می بینمت در امتحانات نهایی

 

می بینمت؟امانه!مدتهاست مانده است

یک شاخه رز...یک شعر...یک لیوان چایی

 یه غزل ناز و با معنی:

می‏خواستم عزیز تو باشم خدا نخواست

همراه و همگریز تو باشم خدا نخواست

می‏خواستم که ماهی غمگین برکه ای
 
در دست‏های لیز تو باشم خدا نخواست

گفتـم در این زمانهء کج‏فهمِ کند ذهن

مجنون چشم تیز تو باشم خدا نخواست

می‏خواستم که مجلس ختمی برای این
 
پائیز برگــــریز تو باشــــم خدا نخواست

آه ای پری هر چه غزلگریــــه! خواستم
 
بیــت ترانه‏ای ز تو باشم خدا نخواست

مظلوم ساکتم! به خدا دوست داشتم

یارِ ستمْ ستیز تو باشم خدا نخواست
 
نفرین به من که پوچی دستم بزرگ بود

می‎خواستم عزیز تو باشم خدا نخواست
.







 بهــــــــترین هـــــــدیـــــــه خداونــــــــد

در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان بود،در حالی که بغض گلویم را گرفته بود و

از درد تنهایی دیگر جانی نداشتم،در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سویی نداشتند ،در

حالی که هنوز غم جدایی از عشق گذشته در دلم نشسته بود ، در حالی که دیگر امیدی به

ادامه زندگی نداشتم و تمام درهای امید به زندگی به رویم بسته شده بود ، در حالی که

آسمان دلم پر از ابرهای سیاه سرگردان غم و غصه بود ، در حالی که آرزوی مرگ از خدای

خویش داشتم ، در حالی که دیگر دستهایم طاقت این را نداشتند که یک کلام نیز از عشق و

عاشق شدن بنویسند در حالی که هوای قلبم گرفته و سرد شده بود، خداوند هدیه ای را به

من داد که زندگی مرا آرام و پر از امید کرد… به باغچه دلم زیباترین و خوشبوترین گل را

هدیه داد، به آسمان تیره و تارم مهتاب روشن بخش و ستاره درخشانی را هدیه داد ، در

جاده های خسته و خالی ام همسفری با دلی پر از محبت و مهربانی هدیه داد ، به دل پر از

سکوت و پر از غمم نیروی عشق را عطا کرد، به دستهایم قدرت این را داد که هر چه

میخواهند از عشق بنویسند و بهترین و زیباترین جملات را برای عشق بگویند ، به پاهایم

قدرت این را داد که بتوانند در جاده های پر از عشق قدم بزنند و به وجودم اراده عاشق

شدن را داد، آری او یک فرشته زیبا ومهربان را به زندگی ام هدیه داد! آن فرشته را مانند

باران عشق کرد و بر روی من نازل کرد تا تن غم زده و خسته مرا بشوید و جانی دوباره و

طراوت عاشقانه ای دوباره به من ببخشد… آن فرشته را مانند گلی کرد و در گلدان طاغچه

قلبم گذاشت تا عطر و بوی عاشقانه اش حال و هوای خانه دلم را دگرگون کند! آن فرشته

را تمام زندگی من کرد ، قلب آن فرشته را در قلب من طلسم کرد ، و در های قلبم را بر روی

او بست و کلیدش را نزد خود نگه داشت! هدیه ای که خداوند به من داد ، آرزوهایم را زنده

کرد ، دلم را پر از امید و دل گرمی کرد! هدیه ای داد که از گل هم زیباتر بود ، از خورشید

نورانی تر بود و از ستاره درخشانتر! و این هدیه بهترین چیزی بود که خداوند در تمام

زندگی ام به من داد! آری او خوشبختی را به من داد ، او عشقی دوباره را به من داد ! سپاس

آن خدایی که زندگی دوباره به من بخشید ، بهترین هدیه دنیا را به من داد ، و قلبم را آرام و

پر از عشق کرد ! سپاس آن خدایی که عشقی پاک و واقعی و بدون ریا و بی پایان را به من

هدیه کرد ! پس خداوندا کلید قلبم را تا پایان زندگی ام ، تا ابد و برای همیشه نزد خود نگه

دار تا من نیز با مهر و محبت و عشق خودم آن قلب سرخ را که به من هدیه دادی در قلبم

نگه دارم!

عزیز راه دورم دوستت دارم


 You Fill My Heart With Your Love !


 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد