مسافر
گفته بود یه مسافرم، داشتم منم مسافر می شدم.تا اومدم همسفر بشم اون پیاده شد و گفت تو قطاری بیش نبودی.دیدم راست می گفت، من شده بودم قطار و اون شده بود مسافر.
خیلی وقته سایه تو بر سر ندارم
چشم به در دارم ازت خبر ندارم
خیلی وقته زیر رگبار محبت پای رفتن دارم
همسفر ندارم
تو برام همه کسی تو برام هم نفسی
نمی دونم که چرا تو به من نمی رسی
جای امن بودنم گرمی آغوش توست
دلی دارم...... که همیشه پیش توست
کی به تو گفته دیگه تو را نمی خوام
با دلی عاشق بدنبالت نمی آیم
کی به تو گفته دیگه دوستت ندارم
گل بوسه بر سر راهت نمی کارم
به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقونه می خونه
کدوم دل درد آشنا مثل دل من به پایت می مونه
شب های من بدون تو یه آسمون بی ستاره هست
بودن تو برای من مثل تولدی دوباره هست
نمیدونم تا کی باید این دلم من یه واگن باشه.سوار کنه و پیاده کنه.