اینم تقدیم به اونیایی که زندگی من براشون یه خواب رویایی بود .
بعشق چهره لیلی دل بیچاره مجنون شد
ببوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
چو بلبل در گلستان سر زلفش همی نالم
از آندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پر خون شد
همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم
ولی میبینم از هجرش که درد دیگر افزون شد
سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی
ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد
برو ای عقل از عاشق مجو رای خردمندی
که عشقش در درون آمد زخلوت عقل بیرون شد
بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم
بگو مطرب نوایی خوش که لیلی یار مجنون شد
چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید ؟
مکن عیب من بیدل که کار از دست بیرون شد
تقدیم به فخر فروشان زمان